بسم الله الرحمن الرحيم
پيروزي نهايي حق بر باطل فقط با ظهور يار
آقا جان 1174 سال از آغاز امامتت گذشت و تو هنوز ظهور نکردی ؛ تو ظهور نکردی و خورشید باز هم خجالت زده غروب کرد
آقا جان 1174 سال از آغاز امامتت گذشت و تو هنوز ظهور نکردی ؛ تو ظهور نکردی و خورشید باز هم خجالت زده غروب کرد
یا صاحب الزمان ، این غیبت به قدری طولانی شد که دیگر عقربه های ساعت شوقی برای تیک تاک کردن ندارند
آقا جان زبان از وصف دلتنگیم عاجز است ؛ نگذار بدون دیدن رویت از این دنیا بروم ، مرا لایق بدان و قبل از مرگم ، دیدن رویت را به این سربازت هدیه کن.
عزیز دل زهرا ، زمین از نشانه های ظهورت پر شده ولی هنوز خبری از فریاد " أنا بقیه الله " نیست !
مهدی جان ، ای حقیقت ایمان ، تو را به آبروی محمد (ص) ، به فرق شکافته علی (ع) ، به پهلوی شکسته مادرت زهرا (س) ، به تنهایی حسن (ع) ، به گلوی بریده حسین (ع) قسم ات می دهیم ظهور کن و شهادت در راهت را نصیبمان کن.
ای یگانه منجی عالم بشریت ، از یمین و یسار ، سوفیانی ها ظهور کردند ، دجال ها فتنه گری کردند ، امت جدت در این میان چشمش به ظهور تو خوش است ، امیدشان را نا امید نکن ای بنده ی صالح خدا

برای سلامتی و ظهور سرور و مولایمان ، صاحب جان و مالمان ، حضرت مهدی (عج) ، صلوات

الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم
  ، این غیبت به قدری طولانی شد که دیگر عقربه های ساعت شوقی برای تیک تاک کردن ندارند
آقا جان زبان از وصف دلتنگیم عاجز است ؛ نگذار بدون دیدن رویت از این دنیا بروم ، مرا لایق بدان و قبل از مرگم ، دیدن رویت را به این سربازت هدیه کن.
عزیز دل زهرا ، زمین از نشانه های ظهورت پر شده ولی هنوز خبری از فریاد " أنا بقیه الله " نیست !
مهدی جان ، ای حقیقت ایمان ، تو را به آبروی محمد (ص) ، به فرق شکافته علی (ع) ، به پهلوی شکسته مادرت زهرا (س) ، به تنهایی حسن (ع) ، به گلوی بریده حسین (ع) قسم ات می دهیم ظهور کن و شهادت در راهت را نصیبمان کن.
ای یگانه منجی عالم بشریت ، از یمین و یسار ، سوفیانی ها ظهور کردند ، دجال ها فتنه گری کردند ، امت جدت در این میان چشمش به ظهور تو خوش است ، امیدشان را نا امید نکن ای بنده ی صالح خدا

برای سلامتی و ظهور سرور و مولایمان ، صاحب جان و مالمان ، حضرت مهدی (عج) ، صلوات

الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم
[ سه شنبه 1 بهمن 1391 ] [ 17:42 ] [ علی امیری ] [ ]

هرچند این وبلاگ اساسا سیاسی نیست ولی بعضی چیزا هست که به اسم دین هستن و ادم نمیتونه تحمل کنه مثل این موضوع،تورو خدا ببین کیا شدن دیدندار ؟؟؟!!!

ساختار کثیف و غیراخلاقی سازمان منافقین موضوعی است که بار‌ها از سوی افراد مختلف به آن اشاره شده و اسنادی نیز درباره آن ارائه شده است اما در روزهای اخیر، یکی از افرادی که توانسته از چنگ این فرقه فرار کند و خود را به ایران برساند، جزئیاتی درباره روابط کثیف جنسی سرکرده منافقین با ساکنین اشرف اعلام کرده که می‌تواند نام این گروهک تروریستی را وارد کتاب رکوردهای «گینس» کند؛ چرا که چنین رفتاری در تاریخ گروه‌های تروریستی، کم سابقه و یا حتی بی‌سابقه است.

«زهراسادات میرباقری» که سابقه عضویت در گروهک منافقین و حضور طولانی مدت در اشرف را داشته است، اخیرا در یک جلسه سخنرانی، اقدام به ارائه لیستی ۱۰۰ نفره از دختران و زنانی کرده است که در پادگان اشرف مورد عمل جراحی جنسی قرار گرفته‌اند و «زنانگی» آن‌ها از بین برده شده تا بتوانند به عنوان برده جنسی مسعود رجوی فعالیت کنند و نگرانی درباره روابط گسترده و نامشروع جنسی وجود نداشته باشد.

خانم میرباقری در بخشی از سخنان خود با اشاره به نام اعضای این لیست، گفته است: «در این مرحله می‌خواهم لیستی از ۹۵ نفر از قربانیان زن این فرقه را به اطلاع افکار عمومی برسانم من یک لیست تهیه کردم از اسامی ۹۵ نفر که البته اسامی بیشتر از این‌ها و بالا‌تر از ۱۰۰ نفر است که انشالله در مراحل بعدی لیست را کامل می‌کنم و به اطلاع افکار ع.............................

بقیه درادامه مطلب


ادامه مطلب
[ سه شنبه 4 دی 1391 ] [ 10:46 ] [ علی امیری ] [ ]

بسم الله الرحمن الرحیم...

ابوالفرج اصفهانی در کتاب مقاتل الطالبیّین خود آورده است: روش و اخلاق امام موسی کاظم علیه السلام چنین بود که اگر کسی پشت سر حضرتش حرفی زشتی می‌زد و بدگوئی می‌کرد، امام اظهار ناراحتی نمی‌کرد، بلکه هدیه‌ای برایش می‌فرستاد.
همچنین مورّخین در کتاب‌های مختلفی آورده‌اند: مردی از نواده‌های عمر بن خطاب، در مدینه با امام کاظم (علیه‌السلام) دشمنی می‌کرد و هر وقت به ایشان می‌رسید، با کمال گستاخی به علی (علیه‌السلام) و خاندان رسالت ناسزا می‌گفت، و بدزبانی می‌کرد.
روزی بعضی از یاران، به آن حضرت، عرض کردند: به ما اجازه بده تا این مرد تبهکار و بدزبان را بکشیم.
امام کاظم (علیه‌السلام) فرمود: نه، هرگز چنین اجازه‌ای نمی‌دهم، مبادا دست به این کار بزنید، این فکر را از سرتان بیرون نمائید. تا اینکه از آنها پرسید: آن مرد (نوه عمر) اکنون کجاست؟
گفتند: در مزرعه‌ای در اطراف مدینه به کشاورزی اشتغال دارد.
امام کاظم (علیه‌السلام) سوار بر الاغ خود شد و به همان مزرعه رفت و در همان حال وارد به کشت و زرع او شد.
مرد فریاد زد: کشت و زرع ما را پامال نکن.
حضرت همچنان سواره پیش رفت، تا اینکه به آن مرد رسید و خسته نباشید به او گفت: و با روی شاد و خندان با او ملاقات نمود و احوال او را پرسید، و فرمود: چه مبلغ خرج این کشت و زرع کرده ای؟
او گفت: صد دینار.
امام کاظم فرمودن چقدر امید داری که از آن بدست آوری؟
او گفت: علم غیب ندارم.
حضرت فرمود: من می‌گویم چقدر امید و آرزوی داری که عایدت گردد.
گفت: امیداورم 200 دینار به من رسد.
امام کاظم کیسه‌ای درآورد که محتوی 300 دینار بود و فرمود: این را بگیر و کشت و زرع تو نیز به همین حال برای تو باشد و خدا آنچه را که امید داری به تو برساند.
آن مرد آنچنان تحت تأثیر بزرگواری امام گردید که همانجا به عذرخواهی پرداخت، و عاجزانه تقاضا کرد که تقصیر و بدزبانی او را عفو کند.
امام کاظم (ع) در حالی که لبخند بر لب داشت، بازگشت.
مدتی از این جریان گذشت تا روزی امام کاظم به مسجد آمد، از قضا آن مرد نیز در مسجد بود و با دیدن امام برخاست و با کمال خوشرویی به امام نگاه کرد و گفت: اللهُ اَعلمُ حَیثُ یَجعلَ رِسالَتَه،خدا آگاه‌تر است که رسالتش را در وجود چه کسی قرار دهد.
دوستان آن حضرت، وقتی که دیدند آن مرد کاملا عوض شده، نزد او آمدند و علتش را پرسیدند که چه شده این گونه تغییر جهت داده ای، قبلا بدزبانی می‌کردی، ولی اکنون امام (علیه‌السلام) را می‌ستایی؟
او گفت: همین است که اکنون گفتم، آنگاه برای امام (علیه‌السلام) دعا کرد و سؤالاتی ازامام (علیه‌السلام) پرسید و پاسخش را شنید.
امام (علیه‌السلام) برخاست و به خانه خود بازگشت، هنگام بازگشت به آن کسانی که اجازه کشتن آن مرد را می‌طلبیدند فرمودند: این همان شخص ‍ است، کدامیک از این دو راه بهتر بود، آنچه شما می‌خواستید یا آنچه من انجام دادم؟ من با مقداری پول که کارش را سامان دهد، اوضاعش سامان دادم، و از شر او آسوده شدم.


منابع:
اعلام الوری، ص 296/ اعیان الشّیعه، ج 2، ص 7/ بحارالانوار، ج 48، ص 102، ح 7/ مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 319/ دلائل الامامة، ص 311 / کشف الغمّة، ج 2، ص 288.

[ جمعه 1 دی 1391 ] [ 16:43 ] [ علی امیری ] [ ]

معجزات و کرامات امام موسی کاظم علیه السلام

امام موسی
*اعجاز امام کاظم علیه السلام در خروج از زندان

 

مسیب، زندانبان امام موسی کاظم علیه السلام می‌گوید:سه روز قبل از شهادت امام مرا طلبید و فرمود:

 

" امشب عازم مدینه هستم تا عهد امامت پس از خود را به فرزندم علی واگذار کنم و او را وصی و خلیفه خود نمایم."

 

گفتم:" آیا توقع دارید با وجود این همه مامور و قفل و زنجیر، امکان خروج شما را فراهم کنم؟!"

 

فرمود: " ای مسیب، تو گمان می‌کنی قدرت و توان الهی ما کم است؟ "

 

گفتم:" نه، ای مولای من. " فرمود: " پس چه؟ "

 

گفتم:" دعا کنید ایمانم قوی‌تر شود "

 

امام چنین دعا کرد: " خدایا او را ثابت‌قدم بدار. "

سپس فرمود:" من با همان اسم اعظم الهی که آصف بن برخیا ( وزیر حضرت سلیمان علیه السلام ) تخت بلقیس را در یک چشم به هم زدن از یمن به فلسطین آورد، خدا را می‌خوانم و به مدینه می‌روم."

ناگهان دیدم امام دعایی خواند و ناپدید شد. اندکی بعد بازگشت و با دست خود زنجیرهای زندان را به پای مبارک بست.

سپس فرمود: " من پس از سه روز از دنیا می‌روم. "

من به گریه افتادم. فرمود: " گریه مکن و بدان که پسرم علی ابن موسی الرضا پس از من، امام توست. "

منابع: بحار الانوار، ج 48، ص 224، ح 26 از عیون.

از دروازه های علم رسول الله است که به روی حضرت امیرالمؤمنین گشودند و سپس آن علم الهی از هر امام به امام بعدی منتقل شده است

*امام کاظم علیه السلام و خبر از مرگ زندانبان

ابویوسف و محمد بن حسن که دو نفر از اصحاب ابوحنیفه بودند، در زندان سندی بن شاهک به ملاقات امام ابی الحسن موسی بن جعفر علیه السلام رفتند. در بین راه با هم می گفتند: ما چیزی از موسی بن جعفر کم نمی آوریم. یا مساوی او هستیم، یا مشابه او. وقتی به خدمت حضرت رسیدند و مقداری نشستند، یکی از مأمورین زندان وارد شد و گفت: نوبت کاری من تمام شده و از خدمت شما می روم. اگر بیرون زندان کاری دارید بفرمائید، تا مرتبه دیگر که نوبت خدمت من می شود و مجدداً باز خواهم گشت، نتیجه اش را تقدیم کنم.

حضرت فرمودند: کاری ندارم. وقتی آن مرد رفت، حضرت به ابو یوسف رو کرد و فرمود: عجیب است، او امشب می میرد. آن وقت به من میگوید اگر کاری داری بگو انجام دهم. ابویوسف و محمد بن حسن بهتزده پس از خداحافظی از زندان بیرون آمدند، در حالی که به یکدیگر می گفتند: ما آمده بودیم بحث حلال و حرام کنیم. او از امور غیبی خبر داد. زمان مرگ امری است نهانی. از کجا می دانست؟!

سپس فردی را مأموریت دادند تا آن مأمور زندان را تا فردا تعقیب کند و آنها را از وضع او مطّلع نماید. آن مرد نیز وی را زیر نظر گرفت و شب را در مسجد محله که نزدیک خانه آن مأمور بود، خوابید. صبحگاهان دید فریاد عزا بلند است و مردم به داخل خانه وی آمد و شد میکنند. پرسید: چه خبر است؟ گفتند: فلانی دیشب از دنیا رفت. این مرد پیش ابو یوسف و محمد بن حسن آمد خبر مرگ آن مأمور را آورد.

مجدداً این دو به ملاقات حضرت آمدند و گفتند: " معلوم شد شما به حلال و حرام دین خدا آگاهید. ولی زمان مرگ او را که از اسرار غیبی الهی است از کجا دانستید؟ حضرت فرمود: از دروازه های علم رسول الله است که به روی حضرت امیرالمؤمنین گشودند و سپس آن علم الهی از هر امام به امام بعدی منتقل شده است. "

منابع: بحار الانوار، ج 48، ص 64 از خرائج.

 

امام موسی
*امام کاظم علیه السلام و زنده ساختن گاو مرده

علی بن مغیره گوید:

همراه امام موسی کاظم علیه السلام در منی می‌رفتیم که با زنی روبه‌رو شدیم که که فرزندان کوچکش به دورش حلقه زده بودند و همگی سخت می‌گریستند.

امام فرمود:" چرا گریه می‌کنید؟ "

زن که امام را نمی شناخت گفت:" تنها سرمایه من و این فرزندان یتیمم گاوی بود که از شیرش زندگی را می‌گذراندیم. اینک گاو مُرده و ما درمانده شده‌ایم."

امام فرمود:" آیا دوست داری آن گاو را زنده سازم؟ "

گفت:"آری، آری!"

امام به گوشه ای رفت و دو رکعت نماز خواند و دست به سوی آسمان گرفت و دعا نمود. آنگاه کنار گاو مرده آمد و ضربه ای به پهلوی گاو زد. ناگهان گاو زنده شد و از جا بلند شد.

زن با دیدن این صحنه فریاد زد:" بیایید که قسم به خدای کعبه، او عیسی بن مریم است! "

مردم ازدحام کردند و به تماشای گاو و سخنان زن مشغول شدند و امام خود را در بین مردم گم نمود و به راه خود ادامه داد.

منابع: بحار الانوار، ج 48، ص 55، از بصائر الدرجات.

امام کسی است که سخن هیچ فردی بر او پوشیده نیست. او کلام هر شخص و هر موجود زنده ای را می فهمد. امام با این نشانه‌ها شناخته می‌شود و اگر اینها را نداشته باشد، امام نیست

*امام کاظم علیه السلام و سخن گفتن به زبان فارسی

ابوبصیر از امام موسی بن جعفر علیه السلام پرسید:"امام با چه نشانه‌هایی شناخته می‌شود؟"

فرمود:"امام راستین صفاتی دارد که اولین و مهم‌ترین آن این است که امام قبلی معرفی‌اش کرده باشد. همان گونه که رسول خدا علی بن ابیطالب علیه السلام را معرفی کرد، هر امامی نیز باید امام پس از خود را معرفی نماید. نشانه‌ی دیگر آن است که هر چه از او می‌پرسند، جواب بدهد و از هیچ چیز بی‌خبر نباشد. نشانه‌ی دیگر اینکه هرگز در دفاع از حق سکوت نکند، از حوادث آینده خبر بدهد و به همه‌ی زبان‌ها سخن بگوید."

سپس فرمود:"هم اکنون نشانه‌ای به تو می‌نمایم که قلبت مطمئن شود."

در همین حال مردی خراسانی وارد شد و شروع کرد به عربی سخن گفتن، اما امام پاسخش را به فارسی داد. مرد خراسانی گفت:" من خیال می‌کردم فارسی متوجه نمی‌شوید."

امام فرمود:"سبحان الله! اگر نتوانم جوابت را به زبان خودت بدهم، پس چه فضیلتی بر تو دارم؟" سپس فرمود:"امام کسی است که سخن هیچ فردی بر او پوشیده نیست. او کلام هر شخص و هر موجود زنده ای را می فهمد. امام با این نشانه‌ها شناخته می‌شود و اگر اینها را نداشته باشد، امام نیست."

منابع: بحار الانوار، ج 48، ص 47 از قرب الاسناد.

[ جمعه 1 دی 1391 ] [ 16:40 ] [ علی امیری ] [ ]

سلام بر همه دوستان و همراهان عزیزمبارک باد پست های بعدی تعدای از کرامات ان امام عزیز هست

[ جمعه 1 دی 1391 ] [ 16:34 ] [ علی امیری ] [ ]

لیست ترتیبی خطبه های نهج البلاغه

ترجمه های موجود از جناب آقای ذبیح الله منصوری می باشد .

برای دیدن 240 خطبه ودانلود انها به ادامه مطلب بروید


ادامه مطلب
[ سه شنبه 28 آذر 1391 ] [ 16:12 ] [ علی امیری ] [ ]

این روایت باید در پنج محور كلی مورد بررسی قرار گیرد:
اول: عرضه روایت به قران کریم؛
دوم: بررسی اسناد روایت؛
سوم: بررسی شان صدور و فضای تاریخی این روایت؛
چهارم: بررسی سیره عملی حضرت امیر (ع) در برخورد با زنان؛
پنجم: بررسی متن روایت.

محور اول: عرضه روایت به قران کریم

آیات قرآن كریم چه در مقام خلقت زن و مرد، چه در مقام بیان مسئولیت، چه در مقام مراتب ایمان و پذیرش عمل، چه در مقام بیان كرامت انسانی، چه در مقام بیان اغواء و فریب خوردن و گمراهی از حق و چه در مقام ارائه الگو و نمونه ایمانی زن و مرد را بصورت مساوی در كنار هم قرار داده و هنگام مراجعه به قرآن كریم و تلاوت این كتاب شریف و الهی، هیچ تفاوتی از جهات مذكور میان زن و مرد دیده نمی شود و..............

 

بقیه در ادامه مطلب


برچسب‌ها: حضرت علی و ناقص العقل خواندن زنها زنان
ادامه مطلب
[ سه شنبه 28 آذر 1391 ] [ 16:9 ] [ علی امیری ] [ ]
[ سه شنبه 28 آذر 1391 ] [ 16:3 ] [ علی امیری ] [ ]

جنگ جمل به نفع على علیه السلام خاتمه یافت ولى این فتح و پیروزى او را براى همیشه آسوده نكرد بلكه مدعى و رقیب دیگرى مانند معاویة بن ابی‎سفیان در شام بود كه از زمان خلافت عمر در آن شهر فرمانروائى كرده و از دیر باز در حكومت آن ناحیه چشم طمع دوخته بود و همی خواست كه تا آخر عمر در آنجا مستقلا امارت نماید بدین جهت على علیه السلام ناچار بود كه این رقیب حیله‏گر و اتباعش را هم كه به قاسطین مشهور بودند از میان بردارد.

على علیه السلام براى حمله به شام، كوفه را مركز فعالیت خود قرار داده و به تجهیز سپاه پرداخت.

از طرفى مالك اشتر كه به فرماندارى نصیبین منصوب شده بود در بین راه با ضحاك بن قیس والى حران مصادف شد و چون ضحاك از جانب معاویه فرماندار آن ناحیه بود راه را براى حركت مالك مسدود ساخت ولى مالك با او نبرد داده و لشگریان وى را متوارى ساخت.

چون معاویه از شكست ضحاك با خبر شد فورا عبدالرحمن بن خالد را با لشگرى‏ انبوه به جنگ مالك فرستاد و عبدالرحمن با سرعتى تمام با سربازان خود در اراضى رقه روبروى مالك فرود آمد و با این كه نیروى او از هر جهت كامل و چند برابر عده مالك بود ولى در اثر حملات و.............

لطفا برای دیدن بقیه مطلب به ادامه مطلب رجوع کنید


برچسب‌ها: امام علی و جنگ صفین نقش امام علی در جنگ صفین
ادامه مطلب
[ سه شنبه 28 آذر 1391 ] [ 15:59 ] [ علی امیری ] [ ]
 
شهادت غم انگیز حضرت فاطمه صغری و یا رقیه علیها سلام، دختر امام حسین(ع) چنین است:
 
عصر روز سه شنبه در خرابه در كنار حضرت زينب(س) نشسته بود. جمعي از كودكان شامي را ديد كه در رفت و آمد هستند.
 
پرسيد: عمه جان! اينان كجا مي روند؟ حضرت زينب(س)فرمود: عزيزم اين ها به خانه هايشان مي روند. پرسيد: عمه! مگر ما خانه نداريم؟ فرمودند: چرا عزيزم، خانه ما در مدينه است. تا نام مدينه را شنيد، خاطرات زيباي همراهي با پدر در ذهن او آمد.
 
بلافاصله پرسيد: عمه! پدرم كجاست؟ فرمود: به سفر رفته. طفل ديگر سخن نگفت، به گوشه خرابه رفته زانوي غم بغل گرفت و با غم و اندوه به خواب رفت. پاسي از شب گذشت. ظاهراً در عالم رؤيا پدر را ديد. سراسيمه از خواب بيدار شد، مجدداً سراغ پدر را از عمه گرفت و بهانه جويي نمود، به گونه اي كه با صداي ناله و گريه او تمام اهل خرابه به شيون و ناله پرداختند.
 
خبر را به يزيد رساندند، دستور داد سر بريده پدرش را برايش ببرند. رأس مطهر سيد الشهدا را در ميان طَبَق جاي داده، وارد خرابه كردند و مقابل اين دختر قرار دادند. سرپوش طبق را كنار زد، سر مطهر سيد الشهدا را ديد، سر را برداشت و د رآغوش كشيد.
 
بر پيشاني و لبهاي پدر بوسه زد و آه و ناله اش بلند تر شد، گفت: پدر جان چه كسي صورت شما را به خونت رنگين كرد؟ پدر جان چه كسي رگهاي گردنت را بريده؟ پدر جان «مَن ذَالَّذي أَيتَمَني علي صِغَرِ سِنِّيِ» چه كسي مرا در كودكي يتيم كرد؟ پدر جان يتيم به چه كسي پناه ببرد تا بزرگ بشود؟ پدر جان كاش خاك را بالش زير سرم قرار مي دادم، ولي محاسنت را خضاب شده به خونت نمي ديدم.
 
دختر خردسال حسين(ع) آن قدر شيرين زباني كرد و با سر پدر ناله نمود تا خاموش شد. همه خيال كردند به خواب رفته. وقتي به سراغ او آمدند، از دنيا رفته بود. شبانه غساله آوردند، او را غسل دادند و در همان خرابه مدفون نمودند.
 
شرح شمع: صفحه 310 - نفس المهموم456 -الدمع الساكه141
 

برچسب‌ها: چگونگی شهادت حضرت رقیه (س)
[ سه شنبه 28 آذر 1391 ] [ 15:57 ] [ علی امیری ] [ ]
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 15 صفحه بعد
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

امام باقر (ع): « يخرج شاب من بني هاشم بکفّه اليمنى خال، ويأتي من خراسان برايات سود بين يديه شعيب بن صالح، يقاتل أصحاب السفياني فيهزمهم » ملاحم ابن طاوس، ص 77; عقد الدرر، ص 128، باب 5‏
نويسندگان
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان ولایت و آدرس velaee.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





امکانات وب
ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 10
بازدید دیروز : 3
بازدید هفته : 10
بازدید ماه : 445
بازدید کل : 14059
تعداد مطالب : 142
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1